می بنالم که بسر وقت رسد صیادم از نیر تبریزی غزل 107

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

1 می بنالم که بسر وقت رسد صیادم نه من از تنگی دام است که در فریادم

2 سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم کاش میکرد بخود روی قفس صیادم

3 تیر کز شست بشد باز نیاید بکمان پند پیران چکنم من که دل از کف دادم

4 کشت دور فلک از منت تعمیر مرا خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم

5 من که از خلد برین دل نگران بستم بار تا سر کوی تو دیدم همه رفت از یادم

6 خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاه ترسم از بندگی خویش کنم آزادم

7 چشم بر صورت منظور نه صوت و نه سخن عشق در حکمت اشراق نمود استادم

8 گله از آدم خاکی نه طریق ادبست گرچه آورد در این دیر خراب آبادم

9 لطف سلطان ازل خواست که از سجدۀ خاک بار این نخوت بیهوده دهد بر بادم

10 نخورم غم که برد بار بد انگلشن قدس علت نخوت و مستی چو ز سر بنهادم

11 نیرّ ابن نامه بدیوان عمل نتوان برد آه اگر لطف شهنشه نکند امدادم

12 وارث ساقی کوثر شه مهر افسر طوس آنکه با داغ غلامیش ز مادر زادم

عکس نوشته
کامنت
comment