به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد از اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد

1 به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد

2 دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق تو کرا خواب میسر می‌شد؟

3 بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک خانه دیگر ز خیال تو منور می‌شد

4 عقل دل را ز تمنای تو سعیی می‌کرد عشق می‌آمد و او نیز مسخر می‌شد

5 گر چه بسیار بگفتیم نیامد در گوش خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر می‌شد

6 شرح هجران تو گفتم: بنویسم، لیکن ننوشتم ، که همه عمر در آن سر می‌شد

7 اوحدی را غزل امروز روانست، که شب صفت خط تو می‌کرد و سخن تر می‌شد

عکس نوشته
کامنت
comment