1 میپرسیدم دوش ز شمع آهسته کاخر به خوش آیدت بگو ای خسته!
2 گفت: آن که مرا به درد من بگذارند تا میسوزم به دردِ خود پیوسته
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آن یکی را دیگری سخت بز گرفتی تو مرا ای شور بخت
2 گفت مجنونیش چون هستی تو خر گر بزی بیشت نگیرد غم مخور
1 گفتم: جانا هیچ کسی جانان یافت یا در همه عمر آن چه همی جست آن یافت
2 گفت: از پس صدهزار قرن ای عاقل بس زود بود هنوز گر بتوان یافت
1 تا دل ز کمال تو نشان یافت جان عشق تو در میان جان یافت
2 پروانهٔ شمع عشق شد جان چون سوخته شد ز تو نشان یافت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به