ابلیس دید کآدم خاکی بزرگ از فیض کاشانی قصیده 11

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

ابلیس دید کآدم خاکی بزرگ شد

1 ابلیس دید کآدم خاکی بزرگ شد از حق نیافت منزلت و جاه و اجتبا

2 پیچید همچو مار و شد اندر دهان مار مارش کشید تا به جنان از ره خفا

3 آمد به پیش آدم و گفت از ره فریب ای آنکه سجده کرد تو را اهل اصطفا

4 زان نهی کرده‏اند شما را از این درخت تا علم غیب حق نشود کشف بر شما

5 یا آنکه در جهان بنمانید جاودان باشید در بلای بلا معرض فنا

6 تأکید حرف خویش به ایمان نمود و گفت واللّه ناصح توام و حق بدین گوا

7 آدم بدین گمان که نصیحت گرست مار غافل از این که دیو در این مار کرده جا

8 گفتا که مار! بازی ابلیس خورده‏ای؟ کی بر خدای پاک خیانت بود روا

9 آخر به نام او تو قسم یاد می‏کنی تعظیم چون کنیش چو خائن بود خدا

10 من هم به غیر اذن تناول چسان کنم کی بی‏رضای او شود این حاجتم روا

عکس نوشته
کامنت
comment