- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گهی بر صبح پیچیدم گهی با گل جنون کردم به چاک صد گریبان خویش را از خود برون کردم
2 شرار کاغذ من محمل شوق که بود امشب که هرجا جلوهکرد آسودگی وحشت فزونکردم
3 شکستم رنگ و بیرون جستم از تشویش سودایی برای چشم بند هر دو عالم یک فسون کردم
4 غرورهیچکس با جرات من برنمیآید جهان برخصم جست و من همین خود را زبون کردم
5 بهار آمد تو هم ای زاهد بیدرد تزویری چمن گل، شیشه قلقل، یار مستی، من جنون کردم
6 هجوم گردش رنگم غرور دل شکست آخر به چندین دور ساغر شیشهای را سرنگون کردم
7 به قدر هر نفس میباید از خویشم برون رفتن غباری را به ذوق جانکنی ها بیستون کردم
8 نسیم هرزه تاز من عرق آورد شبنم شد درین خجلت سرا کاری که میباید کنون کردم
9 چه خواهم خواست عذر نازپروردیکه رنگش را به تکلیف خرام سایهٔ گل نیلگون کردم
10 حنای دست او بیدل زیان پیمای سودن شد من از شمشیر بیدادش نمردم بلکه خونکردم