-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم خارم منگر ذره خورشید نژادم
2 از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست در نزد شب و روز جهان نقش زیادم
3 جنس من و بازار رواج این چه خیالست چون قبله نما در حرم کعبه کسادم
4 از دامن صحرای جنون دست ندارم گر اشک بآبم دهد و آه ببادم
5 بیقدرتر از غم بدل ماتمیانم هر چند که نایاب تر از خاطر شادم
6 از دست من آزرده چرا خلق نباشند چون خامه بحرف همه انگشت نهادم
7 در مکتب عشقست کتابم ورق دل روشن نشود جز بخط زخم سوادم
8 یک نقد دغل همت من خرج نکرده است تا پاک نشد خرمن بر باد ندادم
9 در سینه کلیم اینهمه ناخن که شکستم از کار دل خود گره غم نگشادم