1 ای کاش برات من براتی بودی کز مفلسیم خط نجاتی بودی
2 بالله که آنچنان براتی میبود گر از طرف تو التفاتی بودی
1 یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
2 چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
1 ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد
2 اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد
1 ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
2 این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست