- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کاش اکنون که به کوی تو بود منزل من بود بر پای من این بند که دارد دل من
2 از پی رنجش ساعد به شهیدان ستم دعوی آن است که در حشر کند قاتل من
3 در برم دل تپد از شوق خدنگت همه عمر مگر آن روز که در خاک طپد بسمل من
4 در جهان شاید اگر نیست غمی زانکه به دهر هر غمی بود سرشتند به آب و گل من
5 هست محرومی من باعث نومیدی غیر به که از وصل تو حاصل نشود مشکل من
6 جان از آن مانده به تن تا که شود برخی او گر قبولش فتد این تحفه ی ناقابل من
7 ریخت خونم به یکی زخم و مرا کشت (سحاب) لیکن از آرزوی زخم دگر قاتل من