1 ای کاش من آن دو زلف عنبر برمی تا بر رخ او زمان زمان بگذرمی
2 ای کاش من آن دو لعل چون شکرمی تا از دهن نوش تو می بر خورمی
1 غنودستند بر ماه منور خط و زلفین آن بت روی دلبر
2 یکی را سنبل نو رسته بالین یکی را لالۀ خود روی بستر
1 ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش فکند تیغ یمانش رخش در عمان
1 فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
2 چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن