- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بساط هستی خود را به راهت خاک میسازم اگر باشد زمین ناساز با افلاک میسازم!
2 لبم از آتش شوق محبت خشک شد لیکن ز اشک خونفشان مژگان خود نمناک میسازم
3 لباسی در بر من نیست اکنون غیر رسوایی گریبان تا به دامان قیامت چاک میسازم
4 ازآن روزی که دورم از دم صبح وصال او چو شمع شام هجر آه از دل غمناک میسازم
5 نباشد معبدی جز گوشه میخانهام دیگر اگر زاهد شوم از چوب رز مسواک میسازم
6 جهانی گشت یکسر کشته چشم سیهمستش کفن اندر شهید او ز برگ تاک میسازم
7 چنان مستم من از جام خیال باده شوقش که صبح وصل کی از شام هجر ادراک میسازم؟!
8 درین وادی ز سامان شکار من چه میپرسی که از صید معانی زینت فتراک میسازم!
9 ز تاب شعله شوق تو خاکستر شدم لیکن غبار کلفت از آیینه دل پاک میسازم
10 خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل به ذوق جستجویت جیب هستی چاک میسازم