- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خیل نغمهسنجان رفتم و طرز کهن بردم صداع بلبل کجنغمه از طرف چمن بردم
2 نه زیب باغ کم شد نی بساط سبزه خالی شد خس خشکی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم
3 دگر در شهر از مستی و رسوایی نمیگنجم بیابان دیدم و دستی به جیب پیرهن بردم
4 ز بیمهری یارانم ازین به یادگاری نیست که مهر خویشتن را از ضمیر خویشتن بردم
5 هر آمیزش که سنجیدم خواص زهر میبخشید مذاق ناخوشی از شهد و شیر انجمن بردم
6 به صد کان مومیایی ای حریفان به نمیگردد شکست خاطری کز بزم آن پیمانشکن بردم
7 فراغ خاطر از سیر و سفر جستم نشد حاصل غم غربت فراهم کردم و سوی وطن بردم
8 «نظیری» مست و بدخو دیدمش فرصت غنیمت بود لب پرشکوه پیشش رفتم و تیغ و کفن بردم