1 رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان گفتا: از غیر دوست بر بند زبان
2 گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان
1 ای خالق ذوالجلال وحی رحمان سازندهٔ کارهای بی سامانان
2 خصمان مرا مطیع من میگردان بیرحمان را رحیم من میگردان
1 بنگر به جهان سر الهی پنهان چون آب حیات در سیاهی پنهان
2 پیدا آمد ز بحر ماهی انبوه شد بحر ز انبوهی ماهی پنهان
1 چشمم که نداشت تاب نظارهٔ یار شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار
2 در سیل سرشک عکس رخسارش دید نقش عجبی بر آب زد آخر کار
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما