رفتم به بوستان که دلم وا از قدسی مشهدی غزل 272

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد

1 رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد گفتم که درد عشق مداوا شود، نشد

2 سودا به شهر و کوی بود، نی به کوه و دشت مجنون خیال کرد که رسوا شود، نشد

3 امروز غربتم به جزای عمل رساند گفتم مگر که وعده به فردا شود، نشد

4 عمری چو نقش پا به سر کوی انتظار چشمم به راه بود که پیدا شود، نشد

عکس نوشته
کامنت
comment