- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتم به بوستان که دلم وا شود، نشد گفتم که درد عشق مداوا شود، نشد
2 سودا به شهر و کوی بود، نی به کوه و دشت مجنون خیال کرد که رسوا شود، نشد
3 امروز غربتم به جزای عمل رساند گفتم مگر که وعده به فردا شود، نشد
4 عمری چو نقش پا به سر کوی انتظار چشمم به راه بود که پیدا شود، نشد