-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو
2 گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید من دوستدار خواجهام آخر نیم عدو
3 گفتند خواجه عاشق آن باغبان شدهست او را به باغها جو یا بر کنار جو
4 مستان و عاشقان بر دلدار خود روند هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو
5 ماهی که آب دید نپاید به خاکدان عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو
6 برف فسرده کو رخ آن آفتاب دید خورشید پاک خوردش اگر هست تو به تو
7 خاصه کسی که عاشق سلطان ما بود سلطان بینظیر وفادار قندخو
8 آن کیمیای بیحد و بیعد و بیقیاس بر هر مسی که برزد زر شد به ارجعوا
9 در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز تا چند گول گردی و آواره سو به سو
10 ناچار می برندت باری به اختیار تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو
11 گر ز آنک در میانه نبودی سرخری اسرار کشف کردی عیسیت مو به مو
12 بستم ره دهان و گشادم ره نهان رستم به یک قنینه ز سودای گفت و گو