-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست
2 نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست
3 بر سر سودای دوست گر برود سر زدست پای نخواهم کشید از سر میدان دوست
4 گر همه عالم شوند دشمن جان و تنش دوست رها کی کند دست ز دامان دوست؟
5 پر شده پیمانه ام گر چه ز خون جگر بالله اگر بشکنم ساغر پیمان دوست
6 من نه به خود گشته ام فتنهٔ آن روی و موی فتنهٔ جان و دل است نرگس فتان دوست
7 گر به علاج دلم آمدهای ای طبیب درد دلم را بجوی، چاره ز درمان دوست
8 شیخ بر ایمان من، طعنه اگر زد، چه باک کافر شیخیم ما، لیک مسلمان دوست
9 ذره صفت تا به چرخ، رقص کنان میروم گر دهدم پرتوی، مهر درخشان دوست
10 در ره عشقش دلا! پای منه جز به صدق جادوی بابل برد دست ز دستان دوست
11 خلق جهانی اگر زار و پریشان شوند شکر صبوحی که شد زار و پریشان دوست