1 برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش
2 نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بیروی چو ماهم چون بدی دوش
3 نظر اندر زمین میکرد یارم که یعنی چون زمین شو پست و بیهوش
4 ببوسیدم زمین را سجده کردم که یعنی چون زمینم مست و مدهوش
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای خواجه تو عاقلانه میباش چون بیخبری ز شور اوباش
2 آن چهره که رشک فخر فقرست با ناخن زشت خویش مخراش
1 من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم
2 مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو که من آن سوی بیسو را نمیدانم نمیدانم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **