- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم چو صبح از پا گر افتادم، به دامن راه سر کردم
2 به صحرا برد خوش خوش، خار خار داغ سودایم مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم؟
3 ازان دردی که از خود هم نهان میداشتم عمری ز بس فریاد، امشب عالمی را هم خبر کردم
4 به روی باده روشن گشت چشمم عاقبت قدسی چراغ دیده خود را چو جام از شیشه بر کردم