از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم از کلیم غزل 444

کلیم

کلیم

کلیم

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم

1 از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم

2 بر زلال خضر اکنون صد تغافل می زنم منکه چشم از تشنگی بر آب آهن داشتم

3 هیچگه ذوق طلب از جستجو بازم نداشت خوشه چین بودم من آنروزیکه خرمن داشتم

4 روشنی از بزم من دریوزه می کرد آفتاب در چراغ عیش تا از باده روغن داشتم

5 شعله برمی خاست از بیطاقتی و می نشست من نجنبیدم ز جا تا جا بگلخن داشتم

6 کی بهر نامحرمی چاک جگر خواهم نمود منکه زخمش را نهان از چشم سوزن داشتم

7 همچو ماهی غیرداغم پوششی دیگر نبود تا کفن آمد همین یک جامه بر تن داشتم

8 داغ را جز بر کنار زخم ننهادم کلیم دیده را بر رخنه دیوار گلشن داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر