شبی لب فروبسته از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 612

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شبی لب فروبسته بودم ز حرف

1 شبی لب فروبسته بودم ز حرف خرد غرق اندیشه‌های شگرف

2 درآمد بت مهربانم به بر خرامنده بر سان طاوس نر

3 همه مهر و خوش‌خویی و نیکویی بدیع‌ است‌ با نیکویی خوش‌خویی

4 به دست اندرش نامه‌ای از فرنگ سخن‌ها درو بر ز پیکار و جنگ

5 که قیصر به دریا سپه رانده است به‌آب‌اندرون آتش افشانده است

6 نوین مرزیان زین برآشفته‌اند به بیغاره بر چیزهاگفته‌اند

7 ازین پس به دریاست جنگی بزرگ میان عقاب و نهنگ سترگ

8 ببینیم تا بال و پر عقاب بریزد درین پهن دربای آب

9 و یا گرده‌گاه دلاور نهنگ زمانه بدرد به روئینه چنگ

10 برآشفت و گفت این چه دیوانگیست نه‌خون ریختن رسم فرزانگیست

11 گروهی که در کینه پیچیده‌اند چه از مهربانی زیان دیده‌اند

12 یکی بنگر از دیده دوربین به‌پایان این رزم و پرخاش وکین‌!

13 بدوگفتم ای ازدر آشتی تو ز اندیشه‌ام بند برداشتی

14 کس این جنگ را دیر برنشمرد ز خرداد و از تیر برنگذرد

15 وگر بگذرد، نیز پایانش هست جهان شست‌ خواهد ز خونابه‌ دست

16 بشوید جهان دست‌، لیک آدمی همی‌ تا بود جنگ جوید همی

17 که مردم به جنگ اندر آماده‌اند ز مادر همه جنگ را زاده‌اند

18 رود جنگ آنگه زگیتی به در که نه ماده برجای ماند، نه نر

عکس نوشته
کامنت
comment