مرا در سر بود از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 66

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

مرا در سر بود شوری که در هر سر نمی‌گنجد

1 مرا در سر بود شوری که در هر سر نمی‌گنجد نوای عاشقی در نای تن‌پرور نمی‌گنجد

2 کتاب لیلی و مجنون به مکتب خانه افسانه است حدیث عاشق و معشوق در دفتر نمی‌گنجد

3 وای عندلیب و شور قمری داستان‌ها ساخت چه لطف است اینکه اندر طائر دیگر نمی‌گنجد

4 نه هر مرغ شکرخایی بود طوطی شکرخا که طوطی را بود شهدی که در شکر نمی‌گنجد

5 ز حسن دختر فکرم بود زال جهان واله کنار مادر گیتی جز این دختر نمی‌گنجد

6 مرا جز ساغر ابروی جانان آرزویی نیست نشاط عشق در هر باده و ساغر نمی‌گنجد

7 نهال معرفت از جویبار چشم جوید آب چنان آبی که اندر چشمهٔ کوثر نمی‌گنجد

8 سلوک اهل دل از حیطۀ تعبیر بیرون است به جز در همت این معنای فرخ‌فر نمی‌گنجد

9 اگر مشتاق یاری مفتقر از خویش خالی شو خلیل عشق در بتخانهٔ آزر نمی‌گنجد

عکس نوشته
کامنت
comment