1 ز من دل برده بود آتشعذار تیزمژگانی به صد جلدی برون آوردم از چنگش کباب اما
2 نبوسیده کسی در بندگی غیر از عنان دستش به پایش میگذارد دیده را گاهی رکاب اما
3 از آن بیخانمانها نیستم قصاب تا دانی به کوی دوست من هم خانهای دارم خراب اما
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پیچ و تاب زلف مشکینت شده زنجیرها بند بر پا مانده در زنجیر زلفت شیرها
2 دردم افزون شد نمیدانم ز عشقت چون کنم با وجود آنکه کردم در غمت تدبیرها
1 روز اول چون حباب از همنشینیهای موج خانه ما را بنا کردند در بالای موج
2 سربلندی چیست راضی شو به پستی چون خزف تا نیفتی همچو خس دائم به دست و پای موج
1 تن چه باشد چاردیوار بنای عاریت پر مکن قصد اقامت در سرای عاریت
2 بگذر از این باغ بیرنگ تعلق چون نسیم دست و پا مگذار چون گل در حنای عاریت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به