1 رفته بودم به سوی بحر محیط که در آن بحر شنا باید کرد
2 بحر جوشید و روان گفت به من سر خود در سر ما باید کرد
1 بیا ای ساقی مستان خدا را که مشتاقند سر مستان خدا را
2 اگر خرقه نمی گیری گروگان بده جامی به درویشان خدا را
1 قدرت کردگار میبینم حالت روزگار میبینم
2 حکم امسال صورت دگر است نه چو پیرار و پار میبینم
1 درد دل بردیم و درمان یافتیم نوش وصل از نیش هجران یافتیم
2 بندگی کردیم و سلطان را بسی سلطنت از قرب سلطان یافتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به