-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 من چو آدم بودم اول حبس کرب پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب
2 من گدا بودم درین خانه چو چاه شاه گشتم قصر باید بهر شاه
3 قصرها خود مر شهان را مانسست مرده را خانه و مکان گوری بسست
4 انبیا را تنگ آمد این جهان چون شهان رفتند اندر لامکان
5 مردگان را این جهان بنمود فر ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر
6 گر نبودی تنگ این افغان ز چیست چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست
7 در زمان خواب چون آزاد شد زان مکان بنگر که جان چون شاد شد
8 ظالم از ظلم طبیعت باز رست مرد زندانی ز فکر حبس جست
9 این زمین و آسمان بس فراخ سخت تنگ آمد به هنگام مناخ
10 جسم بند آمد فراخ وسخت تنگ خندهٔ او گریه فخرش جمله ننگ