من از مادری زادم که از اوحدی مراغه‌ای غزل 657

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

من از مادری زادم که پارم پدر بود او

1 من از مادری زادم که پارم پدر بود او شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او

2 ز عالم همی جستم نشان دل آرایش چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او

3 از آن راه بین گشتم که هر جا رخ آوردم دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او

4 ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالی کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او

5 قمروار حالم ار کمابیش بود چندی شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او

6 ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او

7 من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم نه از خاک شد تیره، نه ازنم، که زر بود او

8 نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟ که اندر طریق ما عجب بی‌خبر بود او!

9 مجوی اوحدی را تو ز من کندر آن ساعت که من بار می‌بستم، به جانبی دگر بود او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر