-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز وصلش دور بودم جان ز بس میرفت و میآمد نگشتم محرم آنجا تا نفس میرفت و میآمد
2 هنوزم بیضه از خون بود کز ذوق گرفتاری دلم صدبار نزدیک قفس میرفت و میآمد
3 صدای دوستی نشنیدم از این بیقراریها به گوشم گاهی آواز جرس میرفت و میآمد
4 غلط کردم که بر بال کبوتر نامه را بستم تپیدنهای دل در هر نفس میرفت و میآمد
5 دل قصاب تا شد پایبند ظلمت هجران ز غم هردم بر فریادرس میرفت و میآمد