خواهم این بستان پرغم از نظیری نیشابوری غزل 93

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

خواهم این بستان پرغم را به شوری درشکست

1 خواهم این بستان پرغم را به شوری درشکست این قفس تنگست بر مرغ تو بال و پر شکست

2 روزگار از خاطرم چون نیل از رخسار شست آسمان بر آتشم چون عود در مجمر شکست

3 پای از پیش آمد و کارم ز پس دامن گرفت دست در اندیشه یارم به زیر سر شکست

4 طعم شکر داد عشق ار در گلو کافور ریخت تلخی می داد غم ور شیرم از شکر شکست

5 دیدنش بر حسرت من حسرت دیگر فزود خواستم پیکان برآرم در جگر نشتر شکست

6 دوستان هرگز نبینند از محبت عیب دوست خاطرم خوش شد اگر می ریخت گر ساغر شکست

7 در رخش آهی کشیدم خاطرش آزرده شد باد بر بستان وزید و شاخ نازک تر، شکست

8 می کشم حرمان من بی ظرف در بزم وصال شوق دل پیمانه ام را بر لب کوثر شکست

9 در برون در «نظیری » شد هلاک از انتظار مژده ای بخشید مسکین را که مجلس برشکست

عکس نوشته
کامنت
comment