خواهم که بوسم آن از بابافغانی شیرازی غزل 164

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد

1 خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد من این طلب ندارم و او هم نمی دهد

2 در دست روزگار گل آرزوی من ز آنگونه شد فسرده که بو هم نمی دهد

3 من آرزوی آب به دل سرد کرده ام بختم مجال بر لب جو هم نمی دهد

4 بیمست کز خمار دهم جان و میفروش یک ساغرم ز لای سبو هم نمی دهد

5 بیگانه وارم از حرم وصل راند یار جایم به پهلوی سگ کو هم نمی دهد

6 من صد سلام کردم و او یکجواب تلخ بعد از هزار تندی خو هم نمی دهد

7 از بسکه جور دید فغانی ز دست دل راه نظر بروی نکو هم نمی دهد

عکس نوشته
کامنت
comment