1 گفتم به لبانت که سراسر نمکی گفتا تو چه دانی لب من تا نمکی
2 گفتم که درین مدینه هستی تو رسول گفتا که محمدم ولیکن نه مکی
1 گنج اسما به من عطا فرمود نعمتی یافتم که چه توان گفت
2 عقل آمد دمی ملولم کرد رحمتی یافتم که چه توان گفت
1 نعمت الله میر مستان است در خرابات میر مستان است
2 در گلستان عشق رندانه گوئیا چون هزاردستان است
1 ما و ساقی نشسته مست خراب خیز اگر عاشقی بیا دریاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به