- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
2 گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است
3 گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
4 گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است
5 گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است
6 گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است
7 گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است