1 به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
2 سخن درست بگویم نمیتوانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم
3 چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم
4 به دور لاله دماغ مرا علاج کنید گر از میانه بزم طرب کناره کنم
5 ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم
6 گدای میکدهام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
7 مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم
8 به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم
9 ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم