گفتم: که: بی‌وصال از اوحدی مراغه‌ای غزل 348

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

گفتم: که: بی‌وصال تو ما را به سر شود

1 گفتم: که: بی‌وصال تو ما را به سر شود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود

2 مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کرده‌ایم مشکل خیال روی تو از دل بدر شود

3 گفتی که: مختصر بکنیم این سخن، ولی گر بر لبم نهی لب خود، مختصر شود

4 غیر از دو بوسه هر چه به بیمار خود دهی گر آب زندگیست، که بیمارتر شود

5 گر ما بلا کشیم ز بالات، عیب نیست کار دلست و راست به خون جگر شود

6 از فرق آسمان برباید کلاه مهر دستی که در میان تو روزی کمر شود

7 روزی به آستانهٔ وصلی برون خرام تا اوحدی به جان و دلت خاک در شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر