-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود
2 مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کردهایم مشکل خیال روی تو از دل بدر شود
3 گفتی که: مختصر بکنیم این سخن، ولی گر بر لبم نهی لب خود، مختصر شود
4 غیر از دو بوسه هر چه به بیمار خود دهی گر آب زندگیست، که بیمارتر شود
5 گر ما بلا کشیم ز بالات، عیب نیست کار دلست و راست به خون جگر شود
6 از فرق آسمان برباید کلاه مهر دستی که در میان تو روزی کمر شود
7 روزی به آستانهٔ وصلی برون خرام تا اوحدی به جان و دلت خاک در شود