-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کنم اندیشهٔ دنیا شود عقبا فراموشم کنم اندیشه عقبا شود دنیا فراموشم
2 بیا اندیشه باقی کنم کان جای اندیشه است ز فانی بر کنم دل تا شود یکجا فراموشم
3 کسی کز وی من آبادم دمی نگذارد از یادم ولی از عزو استغنا کند خود را فراموشم
4 شوم غافل از و هر دم دگر آید فرا یادم بیادش گویم ای مقبل مشو جانا فراموشم
5 مرا تا بینمت سیر و بیادم آر چون رفتی بیا اینجا در آغوشم مکن آنجا فراموشم
6 دل اندر عهد او بستم بامید وفا داری چو دانستم که خواهد کرد بیپروا فراموشم
7 مرا آن یار میگوید بیادم دار پیوسته نه امروزم بیاد آری کنی فردا فراموشم
8 اگر پیوسته نتوانی گهی در خاطرم میدار بیادی چون مرا هر جا مکن یکجا فراموشم
9 بیادی چون مرا هر دم سزد گاهی کنی یادم روی یکدم گر از یادم مکن الا فراموشم
10 چو فیض از دین و از دنیا گذشتم بهر یاد او بآن غایت که شد هم دین و هم دنیا فراموشم