به فکر دل لبم از ربط قیل و از بیدل دهلوی غزل 842

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

به فکر دل لبم از ربط قیل و قال‌گذشت

1 به فکر دل لبم از ربط قیل و قال‌گذشت چسان نفس‌کشم آیینه در خیال گذشت

2 کجاست‌تاب ز خودرفتنی‌که‌چون یاقوت به عرض‌گردش رنگم هزار سال‌گذشت

3 بهار یأس ز سامان بی‌نیازیها چه مایه داشت‌که بالیدن از نهال‌گذشت

4 خمی به دوش ادب بند وسیر عزت‌کن ز آسمان به همین نردبان هلال‌گذشت

5 طریق فقر، جنون تازی دگر دارد دلیل حاجت و می‌باید از سوال گذشت

6 عرق ز جبههٔ ما بی‌فنا نشد زایل فغان‌که عمر چو شبنم به انفعال‌گذشت

7 زهیچ جلوه به تحقیق چشم نگشودیم شهود آینه در عالم مثال‌گذشت

8 خمش نوایی موج تکلم از لب یار اشارتی‌ست که نتون ازین زلال گذشت

9 به عالمی‌که ز پروازکار نگشاید توان چو رنگ به سعی شکست بال‌گذشت

10 به فکرنسیهٔ موهوم نقد نیز نماند مپرس در غم مستقبلم چه حال‌گذشت

11 دلم ز خجلت بی‌ظرفی آب شد بیدل به یاد باده‌تریها ازین سفال‌گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment