همه را بیازمودم از جلال الدین محمد مولوی غزل 770

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

1 همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

2 سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد

3 چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد

4 ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد

5 دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد

6 خردم گفت برپر ز مسافران گردون چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد

7 چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد

8 چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد

9 برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد

عکس نوشته
کامنت
comment