-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
2 همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
3 مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم
4 برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
5 نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
6 تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
7 تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
8 نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
9 اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم
10 نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم