1 گمان برم که مگر سر بر آسمان سودم سرم شبی که بر آن خاک آستان آید
2 شدم زضعف چو مویی و از نزاکت طبع گرش بدل گذرم بر دلش گران آید
3 گل از نشاط کله سوی آسمان افکند صبا ز کویت اگر سوی گلستان آید
1 دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد
2 از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست زان بیش که شمشیر زند بی خبرم کرد
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
1 ای دل که ز چاک سینه بگریخته ای وز بهر خلاص حیله انگیخته ای
2 گه در سر زلف یار و گه در بر من هرجا هستی به مویی آویخته ای