1 گمان برم که مگر سر بر آسمان سودم سرم شبی که بر آن خاک آستان آید
2 شدم زضعف چو مویی و از نزاکت طبع گرش بدل گذرم بر دلش گران آید
3 گل از نشاط کله سوی آسمان افکند صبا ز کویت اگر سوی گلستان آید
1 ای خضر بیابان کلام حکما ممتاز ز اهل فضل چو گل زگیا
2 امروز شفای شیخ محتاج نیست زان گونه که بیمار پریشان به شفا
1 ای آن که ز ناله میکنی منع زنهار مده دگر ملالم
2 انصاف نداری و مروّت یا نیستت آگهی ز حالم
1 مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود
2 بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود