- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوز راه نگاهم به بام و در ندهند کبوتری که بیاموختند سر ندهند
2 خراب نرگس سنگین دلان سرمستم که بر طریق نظر مهر را گذر ندهند
3 ز غم به گونه زرین شدم چه چاره کنم قبول صحبت صاحبدلان به زر ندهند
4 ازین گشاده جبینان ثبات عیش مجو که گل دهند به خروار و یک ثمر ندهند
5 به زهر یأس بساز و مجو حلاوت کام دوا چو داروی تلخت کند شکر ندهند
6 ز خوان نعمت دوران رضا به قسمت ده که طعمه یی ز غمت خوش گوارتر ندهند
7 ز درد سوز که بر بستر آب عنابت بغیر تب زدگی و تف جگر ندهند
8 چه یاد جور رفیقان کنم، نصیبم بود که تشنه بر لب جو میرم و خبر ندهند
9 مثال ما لب دریا و حال مستسقی ست دهند شوق ولی رخصت نظر ندهند
10 سزد که مقنعه بر سر کنند آن مردان که تاج عشق بخواهند و ترک سر ندهند
11 ظفر تو راست «نظیری » که محو ذوق شدی به هرکه غوطه به دریا نزد، گهر ندهند