- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان
2 باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان
3 باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم از بت چونین جدایی الغیاث ای دوستان
4 باز ناگه بلعجب وارم پس چادر نشاند آفتابی را هبایی الغیاث ای دوستان
5 بادهخواران باز رخ دارند زی صحرا و نیست در همه صحرا گیایی الغیاث ای دوستان
6 بنگه هادوریان را ماند این دل کز طمع هر دمش بینم به جایی الغیاث ای دوستان
7 جادوی فرعونیان در جنبش آمد باز و نیست در کف موسی عصایی الغیاث ای دوستان
8 خواهد اندر وی همی از شاخ خشک و مرغ گنگ هر زمان برگ و نوایی الغیاث ای دوستان
9 دیدهٔ روشن جز از من در همه عالم که داد در بهای توتیایی الغیاث ای دوستان
10 از برای انس جان انس و جان ای سرفراز مر سنایی را چو نایی الغیاث ای دوستان