1 از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم
2 نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من خواه از ترک آید و خواه از عرب خواه از عجم
3 هر که باشد گو بیا و هر چه باید گو ببر نعمت باقیست این قسمت نخواهد گشت کم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سحر که عامل دین را فزود رونق کار فکند بیم هوا لرزه در تن اشجار
2 مگو جمیله مهرست در کنار زمین مگو سفیدی برفست بر سر کهسار
1 بسان چنگ بصد پرده می نهفتم راز فغان که ناله بی اختیار شد غماز
2 مرا چو نی غم غربت به ناله می آرد کجاست همدم و غمخواری غریب نواز
1 یا من علت بتربته رتبه النجف تو در شاهواری و خاک نجف صدف
2 بدرالدجا تویی ز طلوع و غروب تو بطحا گرفته نور نجف یافته شرف
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **