بنایی از حباب اشک چشم از فضولی بغدادی غزل 271

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم

1 بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم هوایت را درو از دیده مردم نهان کردم

2 ز جان بیرون نمی شد لذت عشقت بآسانی مرا گفتی که ترک عشق من کن ترک جان کردم

3 دل خون گشته میل خاک پایت داشت دانستم ز چاک سینه بگشادم دری وانرا روان کردم

4 ز انجم تیر آهم داد گردون را سبکباری نشان نگذاشتم از کوکبی کانرا نشان کردم

5 نشد از سیر گردونم زمانی کام دل حاصل غلط کردم که نقد عمر خود را صرف آن کردم

6 صدای سیل اشکم کرد اظهار غم عشقت بتقریر عجب این راز پنهان را بیان کردم

7 فضولی صبر در عشق بتان از من نمی آید بسی خود را درین کار خطرناک امتحان کردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر