-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم هوایت را درو از دیده مردم نهان کردم
2 ز جان بیرون نمی شد لذت عشقت بآسانی مرا گفتی که ترک عشق من کن ترک جان کردم
3 دل خون گشته میل خاک پایت داشت دانستم ز چاک سینه بگشادم دری وانرا روان کردم
4 ز انجم تیر آهم داد گردون را سبکباری نشان نگذاشتم از کوکبی کانرا نشان کردم
5 نشد از سیر گردونم زمانی کام دل حاصل غلط کردم که نقد عمر خود را صرف آن کردم
6 صدای سیل اشکم کرد اظهار غم عشقت بتقریر عجب این راز پنهان را بیان کردم
7 فضولی صبر در عشق بتان از من نمی آید بسی خود را درین کار خطرناک امتحان کردم