معنی حسن تو در صورت جان میبینم از شمس مغربی غزل 126

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

معنی حسن تو در صورت جان میبینم

1 معنی حسن تو در صورت جان میبینم عکس رخسار تو در جام جهان میبینم

2 دفتر حسن بتان را بنظر می دارم از تو در هر ورقی نام و نشان میبینم

3 غمزه ایت را چو نظر میکنم از هر نظری همه بر حسن رخت را نگران میبینم

4 گرچه از دیده اغیار نهان‌می گردی منت از دیده اغیار عیان میبینم

5 میکنم هر نفسی دیده از نور تو وام تا بدان دیده ترا گر بتوان میبینم

6 خویشتن را چو منم سایه تو زان شب و روز در پیت بر صفت سایه دوان میبینم

7 که هویدا شوی از فرط نهانی بر من گاه از فرط نهانیت عیان میبینم

8 تو یقینی و جهان جمله گمان من بیقین مدتی شد که یقین را ز گمان میبینم

9 تو مرا مغربی از من به من و در من بین چند گویی که ترا درد گران میبینم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر