1 ز عشقش سوز در هر سینه بینم غمش را گنج هر گنجینه بینم
2 ه آیینهٔ اویند دلکش ندانم در کدام آیینه بینم
1 زدی مشاطهات شانه به سنبل که میآرد صبا بوی قرنفل
2 ببین از ناب می بر عارضش خوی چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
1 بدیدم آنچه در هجر جمالش خداوندا نبیند کس مثالش
2 به کنج خلوت هجران شب و روز تسلی میدهم دل با خیالش
1 گردی از آن رهگذرم آرزوست افسر شاهی بسرم آرزو ست
2 ترک به تارک به میان عقد فقر شاهم و تاج و کمرم آرزوست