گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد از غالب دهلوی غزل 144

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد

1 گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد صبحی ست شبم را که دمیدن نشناسد

2 از بند چه بگشاید و از دام چه خیزد؟ ماییم و غزالی که رمیدن نشناسد

3 گوهر چه شکایت کند از بی سر و پایی ماییم و سرشکی که چکیدن نشناسد

4 ساقی چه شگرفی کند و باده چه تندی خون باد دماغی که رسیدن نشناسد

5 ما لذت دیدار ز پیغام گرفتیم مشتاق تو دیدن ز شنیدن نشناسد

6 بی پرده شو از ناز و میندیش که ما را چون آینه چشمی ست که دیدن نشناسد

7 بینم چه بلا بر سر جیب و کفن آرد دستی که به جز خامه دریدن نشناسد

8 پیوسته روان از مژه خون جگرستم رنگی ست رخم را که پریدن نشناسد

9 شوقم می گلگون به سبو می زند امشب پیمانه ز ساقی طلبیدن نشناسد

10 با لذت اندوه تو در ساخته غالب گویی همه دل گشت و تپیدن نشناسد

عکس نوشته
کامنت
comment