-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد صبحی ست شبم را که دمیدن نشناسد
2 از بند چه بگشاید و از دام چه خیزد؟ ماییم و غزالی که رمیدن نشناسد
3 گوهر چه شکایت کند از بی سر و پایی ماییم و سرشکی که چکیدن نشناسد
4 ساقی چه شگرفی کند و باده چه تندی خون باد دماغی که رسیدن نشناسد
5 ما لذت دیدار ز پیغام گرفتیم مشتاق تو دیدن ز شنیدن نشناسد
6 بی پرده شو از ناز و میندیش که ما را چون آینه چشمی ست که دیدن نشناسد
7 بینم چه بلا بر سر جیب و کفن آرد دستی که به جز خامه دریدن نشناسد
8 پیوسته روان از مژه خون جگرستم رنگی ست رخم را که پریدن نشناسد
9 شوقم می گلگون به سبو می زند امشب پیمانه ز ساقی طلبیدن نشناسد
10 با لذت اندوه تو در ساخته غالب گویی همه دل گشت و تپیدن نشناسد