1 گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
2 گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر به تیر مه از جامه بیش باید تیر چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر
2 وگر زره نبرد باد بر هوای لطیف چنین که برد زره پاره ها صغیر و کبیر
1 ایا شنیده هنرهای خسروان بخبر بیا ز خسرو مشرق عیان ببین تو هنر
2 دروغ زیر خبر دان و راست زیر عیان اکر دروغ تو نیکوست راست نیکوتر
1 از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
2 بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به