-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدم امروز بر زمین قمری همچو سروی روان به رهگذری
2 گوییا بر من از بهشت خدای باز کردند بامداد دری
3 من ندیدم به راستی همه عمر گر تو دیدی به سرو بر قمری
4 یا شنیدی که در وجود آمد آفتابی ز مادر و پدری
5 گفتم از وی نظر بپوشانم تا نیفتم به دیده در خطری
6 چاره صبر است و احتمال فراق چون کفایت نمیکند نظری
7 میخرامید و زیر لب میگفت عاقل از فتنه میکند حذری
8 سعدیا پیش تیر غمزه ما به ز تقوا ببایدت سپری