1 بُرجها دیدم که از مشرق برآوردند سر جمله در تسبیح و در تهلیل حیّ لایموت
2 چون حمل، چون ثور، چون جوزا و سرطان و اسد سنبله، میزان و عقرب، قوس و جَدی و دلو و حوت
1 چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
2 بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
1 زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند جان اگر جان را نیندازد گرانجانی کند
2 عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
1 چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
2 جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ