1 دیدم دیدم که هر چه دیدم حق بود دیدم دیدم که دید دیدم حق بود
2 دیدم دیدم که می شنیدم از حق دیدم دیدم که آن شنیدم حق بود
1 بده ساقی آن جام لبریز را بده بادهٔ عشرت انگیز را
2 میی ده که جان را برد تا فلک درد کهنه غربال غم بیز را
1 شوریدگان عشق را ای مطرب آهنگ فناست برگ نوا را ساز کن ساز ره مستان نواست
2 بیخ طرب در چنک ما اندوه و غم دلتنگ ما لذات دنیا ننگ ما ما را ببزم دوست جاست
1 میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
2 صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا