منفعل گشت بسی دوش چو مستش از وحشی بافقی غزل 296

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم

1 منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم

2 صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید طاقت من چو همین بود چه می رنجیدم

3 غیردانست که از مجلس خاصم راندی شب که با چشم تر از کوی تو بر گردیدم

4 یاد آن روز که دامان توام بود به دست می‌زدی خنجر و من پای تو می‌بوسیدم

5 وحشی از عشق خبر داشت که با سد غم یار مرد و حرفی گله آمیز از و نشنیدم

عکس نوشته
کامنت
comment