بروی ساغر می ماه عید را دیدم از کلیم غزل 463

کلیم

کلیم

کلیم

بروی ساغر می ماه عید را دیدم

1 بروی ساغر می ماه عید را دیدم همین بسست درین عید دید و وا دیدم

2 بغیر دیده که پوشیدم از مراد دو کون بقدر همت خود جامه ای نپوشیدم

3 چنین که برگ و بر نخل آه پیکانست بفرق سایه آهست سایه بیدم

4 لبم ز خنده و چشمم ز گریه ترسیده است با شک بی اثر خویش بسکه خندیدم

5 ز عاقبت نیم ایمن که ترسم آخر کار کفن برون کند از تن لباس تجریدم

6 بسان شمع کس آواز گریه ام نشیند باشک خویش اگر تا صباح غلطیدم

7 گران نبودم بر طبع دوستان هرگز بزور رفتن و دیر آمدن مه عیدم

8 بحشر آخر از خواب مرگ برخیزد گمان مبر که زامداد بخت نومیدم

9 به پیر جام از آندم که دست داده گلیم زخط ساغر چون شیشه سر نه پیچیدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر