شمع دیدم گرد از جلال الدین محمد مولوی غزل 153

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها

1 شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها

2 شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمع‌ها

3 چون شکر گفتار آغازد ببینی ذره‌ها از برای استماعش واگشاده سمع‌ها

4 ناامیدانی که از ایام‌ها بفسرده‌اند گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمع‌ها

5 گر نه لطف او بدی بودی ز جان‌های غیور مر مرا از ذکر نام شکرینش منع‌ها

6 شمس دین صدر خداوند خداوندان به حق کز جمال جان او بازیب و فر شد صنع‌ها

7 چون بر آن آمد که مر جسمانیان را رو دهد جان صدیقان گریبان را درید از شنع‌ها

8 تخم امیدی که کشتم از پی آن آفتاب یک نظر بادا از او بر ما برای ینع‌ها

9 سایه جسم لطیفش جان ما را جان‌هاست یا رب آن سایه به ما واده برای طبع‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment